مجله‌ی سرخوشی

آنچه گذشت: باغ دامپزشکی

ممکن و معمول است که در جمعی نشسته باشیم و به گلایههای شهری بپردازیم٬ اینکه امروز مسایل شهری به سبد مسایل خانوار اضافه شده است و آنچه در شهر رخ میدهد را دارای تاثیر مستقیم بر زندگی روزمره می پنداریم٬ مرهون تلاش های فعالان و هنرمندانی است که شهر را کارماده کار خود قرار داده و به آن پرداخته اند

در این صفحه سعی در جمع آوری داستان/گلایه هایی داریم که همیشه در جمع ها می شنویم که فلان محله دچار این مشکل شده یا بهمان پل این مصیبت ها را به بار آورده است. این نوشته ها قرار است بستری باشند برای تحلیل و بررسی بیشتر به فراخور حال و سلیقه خوانندگان

باغ دامپزشکی

دزدان باغ تسلیم می شوند

در انتهای بن بست اول فرهادی دیواری با ارتفاع یک متر و هشتاد حیاط خانه مان را از باغ قدیمی دامپزشکی جدا می کرد. باغی قدیمی با مساحت بیش از ۲۲ هزار متر مربع که در گذشته پادگان نیروی زمینی ارتش بود. باغی که با درختان کهنسال متراکم در مرکز شهر دارای ثبت و شناسنامه بود. اما نصیب ما از آن باغ  فقط گرد و غبار وحشتناک و صدای هواکش پروژه ناتمام مترو و گاهی دزدانی که از ارتفاع کم دیوار به حیاط خانه مان می آمدند بود. خانه قدیمی ما در میان ساختمان های عظیم نواب در تاریکی و دود مدفون شده بود. پشت رویه به ظاهر مدرن نواب کوچه پس کوچه های ۴ تا ۶ متری و انبوه خانه های قدیمی وجود داشت. برای جای پارک همیشه دعوا سر می گرفت. وقتی قرار شد در سال ۸۸ ارتش این باغ را ترک کند تا شهردای بوستانی احداث کند هیچ کس تصور نمی کرد پشت دیوارهای قدیمی این باغ چه اتفاقی رخ می دهد. تمام درختان قدیمی و کنهسال آن باغ که روزگاری زبان زد همه بود و برای منطقه پرجمعیت ۱۱ با آن برج ها و ساختمان های عظیم نواب و اتوبان نواب کپسول اکسیژن بود نابود شد. شب ها در تاریکی و سکوت صدای قطع کردن درختان را در خواب می شنیدیم. تصور می کردیم که قرار است برای احداث پارک نظمی ایجاد شود. ولی قطع درختان ادامه پیدا کرد. و ناگهان به جز دو سه درخت باریک چیزی از آن باغ نماند

خبری از احداث پارک نشد. اقای شهردار قصد داشت این زمین را برای ساخت و ساز بیش از ۶۰۰ واحد مسکونی به پیمانکار واگذار کند. باغی که بیش از ۴۰۰ درخت کهنسال داشت به سرعت تبدیل به زمینی پر از نخاله و جرثقیل و گودالی عظیم برای مترو شد. صبح روز چهارشنبه  ۲۱ خرداد سال ۹۳ اهالی محل مقابل محوطه جمع شدند. اعتراض خود را به قطع درختان و همچنین به ساخت و ساز شهرداری ابراز کردند. شهرداری باغ دامپزشکی را از ارتش گرفت و به اسم احداث باغ قصد داشت برای کارکنان شهرداری ساختمان بسازد. به بهانه های مختلف درختان را قطع  می کرد و می سوزاند و روز بعد یک کامیون نمک پای بقیه درختان شناسنامه دار می ریخت. و روزی دیگر بوی روغن و گازوئیل پای درختان به مشام می رسید. با شروع اعتراض ها بخشی از پارک به مترو واگذار شد و بخش دیگر را نیز به پارکینگ فروشگاه اتکا تبدیل کردند. اعتراضات اهالی سالها ادامه پیدا کرد. وقتی ان خانه را ترک کردیم و به محله دیگری همان اطراف رفتیم، روزی در گذر از آن محله باغ سبز دامپزشکی را دیدم. تلاش اهالی محل ‌‌مان به نتیجه رسیده بود و خانه قدیمی مان و دیوار کوتاه اش را از لابلای درختان به سختی یافتم

سیمین یعقوبی