مجله‌ی سرخوشی

حماسه‌ی ده ونک در یک عصر پاییزی

بخش اول / امیرعلی قاسمی | بعد از ظهر پاییزی که بارشی خفیف هم به خود دیده در حیاط کوچک بین ساختمانی قدیمی‌تر و خانه‌های کوچک تر که گرد آن آمده‌اند، کوچه‌ی کوتاهی ما را از خیابان کمی پایین‌تر از ورودی دانشگاه الزهرا به آنجا می‌برد، سمت راست مزین به متنی ثقیل است که روی بنر چاپ شده است در وسط دوربینی روی سه‌پایه. فردی از اهالی دارد آب جوش و بسته‌های نسکافه را به حیاط می‌برد برای آماده‌سازی یک پذیرایی ساده در زمینه‌ی صدای پرکاشن بر اشیای یافت شده در محدوده‌ی چند خانه‌ی تخریب شده در طرح گسترش به گوش می‌رسد. در وسط مثلثی که سه اصله درخت ساخته‌اند بند‌کشی شده و عکس‌هایی از عکس‌های آلبوم اهالی از آنها آویزان است که با تکه کاغذهایی از بقایای یک دفتر خاطرات پیدا شده در یکی از مخروبه‌ها روی آنها سردستی چسبانیده شده، گاه برای فضاسازی و خط و ربط دادن عکسهای روزمره به موضوع گردهمایی و گاه برای پوشاندن چهره‌ی زنان از نگاه غریبه. کلاژهایی قاب شده بر دیوار سمت چپ ما به ازدحامی دور یک نقشه‌ی تک رنگ چاپ شده می رساند.

چیدمان مانندی در گوشه جلوی یکی از خانه‌ها جا خوش کرده است: انباشت چیزهایی که جا ماندند.
مسایل تکنیکی و «زیباشناختی» رنگ می‌بازند، حالی که اتفاقی  نادر دارد می افتد بر لبه‌ی شکافها و بی‌اعتمادی‌ها و توافق‌های لرزان: فرصت صحبت…

دستگاه ویدیو پروجکتور از حسینیه محل آورده شده‌است، بلندگو و لپتاپ قرار است یک ویدیو رو بر پرده پخش کند، تعدادی در حال نصب و تنظیمات‌اند. حالی که پلیس محلی قدم زنان وارد می‌شود و با چند نفر که محلی به نظر میرسند گپ می‌زند. دو سه نفری که لابد عادت ندارند جا می خورند و کناره می گیرند و بعد رفتارشان عادی می‌شود. یکی از اهالی که از ور رفتن چند جوان با پروجکتور که سعی دارند بدون ریموت کنترل تصویر سرو وته را با استفاده از دگمه‌های روی آن بچرخانند، به ستوه آمده و بلند می‌گوید: یک سال بعد … فیلم یا همان گرافیک متحرک کلاژ مانندی راه می‌افتد و صدایی که مشخصا برای به کرات شنیده شدن طراحی نشده در فضا پراکنده می‌شود.

دوربین‌های جورواجور مدل بالا و بوم صدابرداری که گاه جمعیت را که به تماشا آمده‌اند، می‌بُرد تا صحنه‌ی شکار کند و از میانه آب‌های شفاف ماهی‌گیری.