مجله‌ی سرخوشی

سایه‌ی مرگ

شیلان برهانی

مجله‌ی سرخوشی در ادامه‌ی مجموعه مطالب شماره‌ی پیشین، به شهرهای مختلف سر خواهد زد و با پرسش درباره‌ی هنر در عرصه‌ی عمومی، مجسمه‌های شهری، یادمان‌ها و میادین به جستجو خواهد پرداخت. یادداشت ارسالی پیش رو از شیلان برهانی، هنرمند و مدرس هنر ، می‌تواند شروع خوبی برای این مجموعه باشد.

«مردی انگار خود از گور برخاسته، جسد دو کودک را در آغوش گرفته و مات و مبهوت، نگاه در نگاه مردم کوچه و بازار دارد. مدام به آن‌ها یادآوری می‌کند که روزگاری من نیز از شما بودم… آن‌ها که با من چنین کردند، روزی با شما نیز چنان خواهند کرد…» تصویری خلق شده که در کالبد مجسمه‌ای بیست‌ودو متری هویت یافته و در اسفندماه ۹۸ در شهر سنندج نصب شد.

«انگیزه» شاکله اصلی تمامی دستاوردهای بشری است. یکی از انواع آثار هنری «مجسمه‌های غول‌پیکری» است که در سراسر دنیا ساخته شده و با الهام از نمادهای مذهبی، چون بودا و مسیح و یا نمادهای تاریخی، به یادمانی برای دلاوری و شجاعت یک ملت پا به عرصه وجود گذاشته تا سازندگان آن هرچه بیشتر مردم را با دو ابزار دین و سیاست در کنترل خود داشته باشند. در واقع می‌توان گفت کشورهای قدرتمند، چه در زمان‌های قدیمی‌تر و چه معاصر، با تولید و ساخت این آثار در تلاش برای ابراز و اِعمال قدرت و هم‌زمان با آن تبلیغ برای دستگاه حکومتی خود بوده‌اند. پیرو این هدف و انگیزه، مجسمه‌ها در ابعادی غول‌پیکر و در مرتفع‌ترین مکان شهرها نصب می‌شده‌اند.

اسفند ماه ۹۸، که مصادف با آغاز روزهای بیماری، ترس و مرگ ناشی از شیوع ویروس کرونا بود، در دامنه کوه آبیدرِ سنندج، مجسمه مردی همراه با جسد دو کودک نصب شد. ابعاد این مجسمه بیست‌‌ودو متر است که ۷ متر آن پایه و ۱۵ متر آن را خود اثر تشکیل می‌دهد: اثری شهری که به سفارش «بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس» تحت عنوان «پیکره‌ی یادبود ایثار و مقاومت مردم کردستان» در دامنه‌ی کوه آبیدر نصب شد.

ایده، طراحی و ساخت ماکت آن در ابتدای دهه‌ی ۹۰ توسط هنرمند مجسمه‌ساز «هادی ضیاءالدینی» ارائه شد و ساخت اثرِ اصلی که دو سال هم به طول انجامید، توسط هنرمند مجسمه‌ساز «مسعود صمیمی» وارد فاز عملیاتی شد. پیکره، در اصل قرار بود یادبودی باشد برای بمباران شیمیایی روستای «قلعه‌جی» و چند روستای دیگر شهرستان مریوان که نه‌تنها یادآور بمباران روستاهای کردستان ایران باشد، بلکه نمادی گردد برای تجسم مظلومان بی‌دفاعِ بمبارانِ شیمیایی حلبچه و در دیدی وسیع‌تر تمام آن‌هایی که در دستان دیکتاتوران ظالم اسیرند. روایت مجسمه، روایتی خاص و در نوع خود کم‌نظیر بود. اما این داستان در جایی خوش ننشست و نتوانست آن‌گونه که باید رسالت خود را به انجام برساند و این امر ناشی از انتخاب نادرست مکان‌یابی و فضای نصب اثر است.

این اثر با توجه به داستانی که در دل خود داشت قرار بود که در روستای قلعه‌جی در منطقه‌ی دزلی مریوان نصب شود، امری که با تغییرِ رئیسِ بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس کردستان و رایزنی‌های جدیدی با شهرداری سنندج منتفی شد و قرار بر این شد تا پیکره در دامنه کوه آبیدر نصب شود.

«هادی ضیاءالدینی» ایده‌پرداز طرح مجسمه ایثار، هنرمند نقاش و مجسمه‌سازی است که می‌توان در جای‌جای شهر سنندج آثار او را دید، درواقع می‌توان گفت این شهر به موزه‌ای بزرگ از آثار این هنرمند تبدیل شده است. خوشبختانه برخلاف بسیاری از شهرهای دیگر که مجسمه‌هایی نازل و کپی‌های دست چندم در فضاهای شهری‌شان نصب شده، در سنندج با آثار نسبتاً خوب این هنرمند روبرو می‌شویم.

مجسمه‌هایی همچون «آزادی»، «کارگر»، «مولوی کرد»، «نقش برجسته بازسازی‌شده‌ی زیویه»، «سردیس‌های مشاهیر نامی در پارک مشاهیر کُرد» و … که سنندج را به موزه‌ای روباز از تاریخ کردستان تبدیل کرده است. آنچه در اینجا در خصوص آخرین اثر این هنرمند موردبحث است نه ماهیت مجسمه‌ی ایثار، به‌عنوان یک اثر هنری، بلکه جانمایی و قرار گرفتن آن در فضا و بافت شهری و اجتماعی است که نقدهایی بر آن وارد است.

«کوه آبیدر» دارای پیشینه تاریخی و سیاسی مهمی برای مردم کردستان و به‌خصوص ساکنین شهر سنندج است. کوهی که در حافظه‌ی عمومی و مشترک مردم این دیار جایگاه ویژه‌ای دارد و روایت‌های تاریخی، داستان‌های افسانه‌ای و محلی زیادی را در دل خود جای‌داده است. به همین خاطر، آبیدر، جزء لاینفکی از روزمرگی‌های سنندجی‌ها بوده و امروزه به‌عنوان مکانی تفریحی برای آنان کارکرد دارد.

آبیدر کوهی است که به‌تنهایی دارای هویتی مستقل بوده و خود یکی از عناصر مهم شهر سنندج است. بر این اساس، قرار دادن عنصر دیگری در ابعاد عظیم، می‌تواند آبیدر را تحت‌الشعاع قرار دهد. درواقع به لحاظ فرهنگی آنچه به‌عنوان نوستالژی طی سال‌ها در ذهن این مردم نسبت به این کوه شکل‌گرفته، با حضور این عنصر کم‌کم ازمیان‌رفته و تعریف کوه، ماهیت جدیدی می‌یابد که زیرپوشش واقعه‌ای دیگر از تاریخ قرار می‌گیرد. هرچند روایت این مجسمه با سیر تاریخی ملت کرد در ارتباط است، اما باید توجه داشت که به لحاظ هویت شهری، هیچ‌گونه ارتباط مستقیمی با خود شهر سنندج نداشته و حال قرار است در آینده این اثر به‌عنوان سمبل اصلی شهر سنندج معرفی و شناخته شود!

در حال حاضر کوه آبیدر مکانی برای ورزش، آسایش و آرامش روانی شهروندان است و قشرهای مختلف، روزانه به آنجا رفت‌وآمد دارند. با توجه به ابعاد این اثر که باعث شده هیبت آن در بیشتر نقاط شهر در دیدرس باشد، آنچه مداوماً، در نگاه، ذهن و روان شهروندان شکل می‌گیرد «تفکر مرگ» است که هر بار با دیدن مجسمه از نو در خاطرشان جان می‌گیرد. حضور این مجسمه در آبیدر احساس مرگ و ناامیدی را به بخش بزرگی از سنندج القا می‌کند. هر روز سایه‌ی مردی که تو گویی خود از گور برخاسته و جسد دو کودک را در آغوش گرفته، مات و مبهوت نگاه در نگاه مردم کوچه و بازار دارد و مدام به آن‌ها یادآوری می‌کند که روزگاری من نیز از شما بودم، آن‌ها که با من چنین کردند؛ با شما نیز چنان خواهند کرد، این چیزی است که بر سر شهر افتاده و هر آن، یقه‌ی مخاطبانش را می‌چسبد.

سیاستی آگاهانه یا ناآگاهانه؟! نمی‌دانیم اما آنچه مسلم است، شاید این تفکر از جانب هنرمند اثر نباشد. اما با نصب مجسمه در دل کوهی تاریخی، هویت‌بخش، احساس‌انگیز و دارای بار سیاسی، برای مردمانی که در کنار آن آرمیده‌اند، نمی‌تواند فارغ از معنای سیاسی آن در نظر گرفته شود. مسلماً، نوک پیکان این انتخاب نامناسب مکان، بیشتر از هر کس متوجه شهرداری سنندج بوده و بعد از آن هم به عهده سفارش‌دهنده‌ی اثر است.

مجسمه‌های شهری جزوی از هنر عمومی‌اند. تعریف آن‌ها با آثاری که در یک مکان بسته همچون موزه، گالری یا مجموعه‌های شخصی به نمایش درمی‌آید، می‌تواند متفاوت باشد؛ چراکه مخاطبان این آثار گستره وسیع‌تری را در برمی‌گیرند و ازاین‌رو باید تمامی اقشار جامعه را مدنظر قرار داد. هم‌چنین در این دست آثار، شخصیت فیزیکی، فرهنگی و تاریخی مکان نیز اهمیت ویژه‌ای داشته و علاوه بر مقوله مهندسی و سازه‌ای آن، باید به بُعد روان‌شناسانه و سلامت جامعه نیز توجه ویژه داشت. چراکه این آثار به‌نوعی سرزندگی و جریان حیات را در فضای شهری متجلی می‌کنند.

مجسمه ایثار به لحاظ هویتی به بخشی تاریک از تاریخ بشریت، در این سرزمین اشاره دارد و پیام تاریخی خود را در ارتباط مستقیم با تاریخ کردستان دنبال می‌کند، ماموریتی که با توجه به ابعاد غول‌آسایش، مناسب فضای شهری سنندج نیست و شاید اگر به‌گونه‌ای دیگر ارائه می‌شد، مقصود از نصب آن قابل دست‌یابی‌تر ‌بود.

نکته دیگر اینکه «مجسمه‌ی ایثار» به‌عنوان یکی از زیرشاخه‌های مجسمه‌های غول‌پیکر نه حس قدرت‌طلبی را با الهام از قهرمانی‌های تاریخی دارد و نه حس مذهبی را با خود به همراه دارد، در مقابل به‌وضوح می‌توان دید که این مجسمه اشاره‌ای تاریخی است به حادثه‌ای که در آن مردم بی‌دفاع مورد تاخت‌وتاز و هجوم قرار گرفته و حالا هم این مجسمه قصد دارد از مظلومیت تاریخی پرده برداشته و از آن سخن به میان آورد. تلاشی که نه‌تنها موفق نبوده بلکه این مظلومیت را بیش از هر چیز به سمت‌ احساسی نشئت‌گرفته از سرافکندگی و انتظار آینده‌ای نامعلوم می‌کشاند. شاید اگر فضای مناسب و ابعاد درخورتری برای این مجسمه انتخاب می‌شد، بیننده با دیدن آن در کنکاش برای یافتن و کشف روایت تاریخی آن برآمده و حتی با آن همدردی می‌کرد.

دست‌آخر اینکه، قرار گرفتن مجسمه ایثار در قسمتی بکر از کوه آبیدر به‌تنهایی مشکلی به بار نمی‌آورد، اما این ادعا تا زمانی قابل دفاع است که منطقه حیات‌وحش پارک جنگلی اطراف مجسمه دست‌نخورده باقی ‌می‌ماند. آنچه از قرائن و شواهد پروژه حاصل می‌شود، مشخص می‌کند که قرار است در اطراف اثر، پارکی با سکو و چیدمانی مهندسی ساخته شود. با عملیاتی شدن این امر، زیست‌بوم بسیاری از گیاهان، حشرات و حیوانات از میان خواهد رفت. اتفاق ناخوشایندی که تجربه آن در دهه‌ی ۷۰ نیز با احداث پارک‌های امیریه و امانیه و با درست کردن دیوارهای زشت و سکوهای سنگی، کشیدن جاده‌های آسفالت در دل آبیدر و از میان برداشتن بخشی از فضای سبز آن زخمی التیام‌ناپذیر را بر پیکره این کوه وارد کرد. ره‌آورد بشری که نه‌تنها به محیط‌‌زیست کوه آسیب جدی وارد ساخت، بلکه زیبایی طبیعی آن را هم به نابودی کشاند، خاطره‌ی تلخی که حالا با وجود آمدن پارکی دیگر در اطراف مجسمه بار دیگر تکرار می‌شود و آسیب مهلک دیگری را به محیط‌زیست تنها میراث طبیعی این شهر وارد خواهد کرد.